سفارش تبلیغ
صبا ویژن



چند وقت پیش بود که یکی از بچه های پایگاه زنگ زد و گفت: "سینما فیلم جنگی آورده،میای بریم ببینیم." من هم خیلی وقت بود سینما نرفته بودم گفتم حالا که بعد بوقی توی این مملکت یه فیلم جنگی ساخته شده، این فرصت رو از دست نمی دم.

قرار راس ساعت 15:30 بود که همه ی بچه ها جمع شده بودند و سوار ماشین به سمت سینما رفتیم. تا رسیدیم، سر در سینما زده بود اخراجی ها 3. با خودم گفتم: "ما که (نسبتاً) خیری از یک و دوش ندیدیم، خدا سومی رو به خیر کنه."

فیلم شروع شد:

سوژه ی اصلی فیم بحث انتخابات بود و بیننده با توجه به سابقه ی ذهنی که از انتخابات ریاست جمهوری گذشته داشت، متوجه می شد که شباهت های زیادی بین دباغ (رضا رویگری)، حاج صالح گرینوف (محمد رضا شریفی نیا) و سید مجتبی (سیدجواد هاشمی) با نامزدهای انتخابات 88 وجود دارد.از این رو با صحنه های این فیلم ارتباط برقرار می کند. کارگردان سعی کرده بود با بیان و زبان طنز پیام هایش را بگوید و موضع حق را از باطل نمایان سازد. اما اینکه چقدر در این کار موفق بوده، جای بحث است؟! اگر بخواهیم شوخی های این فیلم کاملاً طنز را مورد بررسی قرار دهیم،  باید گفت در بسیاری از مواقع فیلم، شوخی ها سطحی و دم دستی بوده وهیچ حرفی از جنگ و شهدا برای گفتن ندارد. حتی گاهی اوقات شوخی های فیلم، مغایز با شرع و عرف می شود و حتی تا جایی پیش می رود که آنقدر فیلم دچار خلأ طنز می شود که حتی برای خنداندن تماشاگر، روضه ی ابا عبدالله را هم به مسخره می گیرد و با سبک روضه خوانی هم شوخی می کند (که این کار را قبلاً در سریال دارا و ندار هم انجام داده بود) آیا نه اینکه ما این همه خون دادیم تا روضه ی ابا عبدالله پابرجا بماند، حالا چه معنی دارد که ما از روضه ی ابا عبدالله مایه بگذاریم تا آن خون ها را زنده کنیم؟

دراین فیلم از آهنگ های (رپ اون ور آبی) تند زیاد استفاده شده بود و زنان حجاب و پوشش مناسبی نداشتن. شاید گفته شود: « که خوب واقعیت هم همین است. وضع تهران بهتر از این هم نیست (متأسفانه) . نکند توقع دارید توی فیلم همه چادر سر کنند؟! فیلم باید با واقعیت های جامعه تطابق داشته باشد!...

اما این مسلم است که هر واقعیت دردناکی را نمی توان نمایش داد، یا به هر نحوی نمایش داد؛ زیرا شاید گاهی اوقات مصداق اشاعه ی فحشاء باشد.اما اینکه چطور نمایش داده شود که نه مصداق فحشاء باشد و هم در عین حال با جامعه ی کنونی تطبیق داشته باشد به نظر می رسد طیف مخاطبان یک فیلم مربوط به دفاع مقدس متفاوت است از طیف مخاطبان فیلم های عشق و عاشقی. 

انگار تمام عومل این فیلم از تمام راهکارهای ممکن اعمم از آهنگ های تند، استفاده از بازیگران ویترینی و حتی  استفاده از نقل  فیلم های کنونی طنز ایران چون احمد پور مخبر و حلیمه سعیدی را به کار گرفتن تا فقط و فقط یک فیلم صرفاً بفورش بسازند.

جالب اینجاست که در طول این فیلم اتفاقات زیادی افتاد که هیچ ربطی به شهدا نداشت ودر پایان با یک شعر درباره ی مثلاً شهدا و نشان دادن چند عکس از شهیدان، این فیلم را به زور به جنگ و شهدا چسباند.

فیلم تمام شد:

از سینما بیرون آمدیم همه ی بچه ها درباره ی فیلم صحبت می کردند. هرکس چیزی می گفت: "فیلمِ خنده داری بود.  دیدی اون آهنگ چقدر شبیه فلان خواننده بود! چقدر زنها بدحجاب بودند! من که اصلا خوشم نیومد!

ویک سوال مهم تر: «ببخشید، این فیلم چه ربطی به شهدا داشت؟!»

با گذشت زمان اخراجی های یک، دو و سه به ترتیب هر کدام کم تر از دیگری رنگ و بوی جنگ و شهدا را گرفت و تا به جایی پیش رفت که به نظر من به جای تبلیغ جنگ و شهادت، عکس آن را پیش گرفت و باید نامیدش افراطی ها نه اخراجی ها!

ما داریم در سینمای جنگ به کجا می رویم؟ تکلیف ما با خودمان هم روشن نیست. ما یک زمان می آییم فیلم جبهه می سازیم و شهدا را مانند ملائک پاک و بی گناه معرفی می کنیم و به یکباره می آییم آنها را به شکل لات چاله میدونی در می آوریم و به این فکر نمی کنیم که مخاطب دچار چه دوگانگی ای می شود.

متاسفانه طی دو سه سالِ موج فیلمهای طنز (آن هم به تعداد بالا) سینمای ایران را فراگرفته و همه به فکر کسب درآمد هستند. البته ما خوشحالیم که پرفروش ترین فیلم تارخ سینمای ایران، یک فیلم جنگی است اما متاسفیم از این که از جبهه ها فقط طنزش را رواج داده اند!


 

خواندنی ها
نویسنده : واحد نشریه » ساعت 8:20 صبح روز 90/3/13