سفارش تبلیغ
صبا ویژن



از گذشته بگیر و تا به حال      همه حال می کنند با فوتبال

همه حال می کنند با شورش      با زمین، توپ ودروازه، تورش

عالمی دارد هریکی نیمش       پخش زنده و یا مستقیمش

ورزشی این چنین قشنگ و تپل      شوت و سانت و دیریبل ولایی، گل

ورزشی این چنین با هیجان      مسی و ژاوی و رونی، زیدان

آدمی ندیده به جون خودم      هیچ کسم نشنیده به جون خودم

اما این ورزش پر از هیجان      جوی دیگر بود توی ایران

پرشده از دفاع هجومی      پر ز دستمزد های نجومی

پر شده از آدم پیزوری      پر ز بازیکنان منشوری

تا که معروف می شوند زارتی      می گیر نشون تو ایکس پارتی

پر شده از فساد و زیر میزی      کو پیوس و کریم، کو عزیزی

چاقو هست نام دیگرش تیزی      آبگوشت هم هست نام دیگر دیزی

پر شده از مربیای شُش      البته جز برانکو و کیروش

پرشده از ریاست ناشی      پر ز نجار و پر ز کفاشی

پر شده از کره،حلوا ارده      پر زدست های پشت پرده

پر ز حرف هایی که توش درده      قربون سیبیل هرچی مرده

پر شده از جمیع ارازل     یک نود مانده با یکی عادل

مرحبا عادل فردوسی پور      چشم بد خواه شود الهی کور

این همه فک زدم زدم سکته      تا به تو بگویم این نکته

فوتبال پاک مال رؤیا هاست      از زمین فرق تا ثریا هاست

ای جوان عزیز تو ای جو گیر      پای فوتبال نکن خودت را پیر

کم بشین نصف شب پای کانال      بی خیال بارسا و رئال

هنر آن است که تو خودت امسال      بری توی زمین کنی فوتبال

پس هنرمند بشو توهم زین پس      هنرم نزد ایرانِ و بس

 


 

شعر
نویسنده : واحد نشریه » ساعت 3:52 عصر روز 90/11/14

 
 



خداوند دوست ندارد نگاه بنده اش بی حساب و کتاب باشد نه فقط نگاه بلکه هر عمل دیگری نیز همین طور است. برای مثال در جامعه ی امروزما اگر کسی بخواهد خیلی بی خیال و آرام در خیابان قدم بزند و به این طرف و آن طرف نگاه بیاندازد قطعاً این ول نگریستن موجب می شود چشمش به افراد بد حجاب بیفتد. حتماً می گویید: «اتفاقی دیدن که اشکالی ندارد» حق با شماست، اما برخی گناهان در یک آن و یک لحظه به وقوع می پیوندد، چه اینکه اگر لحظه ای دیرتر نگاه خود را برگردانیم مرتکب حرام شرعی شده ایم.

البته لازم نیست برای رهایی از نگاه حرام، چشم خود را به آسمان یا به زمین بدوزیم بلکه می بایست از نگاه های خیره خیره و متمرکز اجتناب کرد مخصوصاً در جاهای شلوغ. و همچنین باید این فکر را از سر بیرون کنیم که من می خواهم ببینم این کسی که از کنارم می گذرد چه شکلی است؟ با حجاب است یا بد حجاب؟ چادری است یا مانتویی؟ باید دور این کنجکاوی ها را خط کشید.

حتی اسلام در مورد زنی که کاملاً با حجاب است توصیه می کندکه نگاهمان خیره و متمرکز نباشد و به صورت او زل نزنیم هر چند که بدون لذت باشد. بلکه به نقطه ی دیگری بنگریم به گونه ای صورت او نیز در کادر باشد.

در پایان این که ول نگریستن قدم زدن بر لبه ی پرتگاهی است که هر لحظه ممکن است انسان را به قعر دره ها ی تاریکی سوق دهد.

اما از این «نگاه» غیر از «گناه» کار های دیگری هم بر می آید:

«نگریستن به کعبه عبادت است، نگاه کردن به پدر و مادر عبادت است، نگریستن به صفحه ی قرآن حتی بدون خواندن آن، عبادت است، نگاه کردن به روی عالم عبادت است، ونگاه کردن به اهل بیت حضرت محمد (ص) عبادت است.»

                                                                                                                                       (بحار الانوار ج 96 ص 65)


 

احکام
نویسنده : واحد نشریه » ساعت 3:45 عصر روز 90/11/14

 
 



1_ مسئولین برای افتتاح طرح ها با کمبود کلنگ مواجه شدند. به همین دلیل قرار شد که به زودی یک کارخانه ی ساخت کلنگ افتتاح شود که به دلیل نبود کلنگ این طرح هم به تعویق افتاد.

2_ بعد از یکی پرس و جو متوجه شدیم که هدف شهرداری از نسب صندوق های پستی بر درب منازل، یک دست و یک مدل کردن درب های خانه ها بوده و به هیچ کار برد دیگری نداشته است. به خاطر همین ادارات برق، گاز، آب، و تلفن هنوزهم قبض ها را لای درب خانه ها می گذارند!!!

3_ یک مقام نصفه نیمه رسمی در چین طی تماسی با وزارت بازرگانی اعلام داشت. مادر همه زمینه ها حاضر به همکاری با ایران هستیم از ساختضریح برای امام حسین(ع) تا بومی سازی علوم انسانی و تحول در حوزه های علمیه!

وی همچنین از تولید ایران چینی، ایرانی چینی و اسلام چینی در آینده ی نزدیک خبر داد!

4_ بررسی ها حاکی از این است که نماز گزاران جمعه را دارد و هیچ نیازی به باز سازی مصلا نیست!

5_ یک مقام خیلی خیلی آگاه، اوژانس اجتماعی ( گشت ارشاد ) را نهادی کار آمد دانسته و افزود: حاصل فعالیت های این نهاد زحمت کش در خیابان ها هویرا است.

6_ یک مقام رسمی در راستای جهاد اقتصادی راهکاری مناسب در مورد آثار باستانی ارائه داد:

ما باید میراث گرانبهای  تاریخ و فرهنگی خود را یا نابود سازیم یا تقدیم بیکانکان کنیم چون اگر دست ما باشد یا از بین می رود یا دزدیده می شود پس چه بهتر که هزینه ای صرف نگهداری آن نکنیم و از شرش خلاص شویم چون دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.

7_ در پی ناراحتی های روزافزون مردم متدین و انقلابی از وضعیت حجاب و عفاف وزارت ارشاد اعلام داشت:

در صدد تهیه پمادهای ضد حساسیت به بی حجابی هستیم که کار کرم ضد آفتاب را نیز انجام می دهد!

8_ بدیل مظلومیت و غربت ورزش فوتبال در کشورمان، وزیر ورزش از آموزش و پرورش خواست تا زندگی نامه فوتبالیست ها، اسم زن و بچه آنان، کارت ملی، امضا، شماره کفش، غذای مورد علاقه، فحش هایی که داده و خورده اند (که البته باید طبق شعونات باشد)، و ... را در متون درسی جای دهد.


 


نویسنده : واحد نشریه » ساعت 9:16 عصر روز 90/11/8

 
 



                                                                                      بسم رب الشهدا

خیلیا فکر می کنن همه ی کسانی که در بسیج فعالیت می کنند، فقط برای کسری خدمته دروغ چرا، من خودم هم بار اولی که اومدم پایگاه ثبت نام کردم به خاطر سربازی بود اما وقتی وارد سیستم و نظام بسیج شدم دیدم اون چیزی که من از بسیج توی ذهنم ساخته بودم (یعنی یه پایگاه کوچک با چند تا آدم که توش نشستن و فوق فوقش یه میز تنیس و فوتبال دستی و...) خیلی محدود بوده. البته خیلی های دیگه هم همین طور فکر می کنند. که بسیج وقت تلف کردنه!

چرا این فکر توی ذهن ما ایجاد شده؟ ریشه ی اون از کجاست؟ آیا به خاطر کم کاری پایگاه هاست که فقط به یک سری دستور کار بسنده کردن و یا ارگان ها ی بالاتر هم مسئول هستند؟ این که کمی و کاستی همه جا وجود داره، شکی نیست ولی آیا بسیج که معمار کبیر انقلاب امام روح الله (ره) مد نظرش بود همینه؟ بسنده کردن به ابلاقیات؟ بسیج کلمه معمولی نیست و بسیجی صرفاً به کسی نمی گن که لباس پلنگی می پوشه. بسیجی یک تفکر و یک طرز فکر مثل انتریالیسم، بیسیالیسم و... اصلاً بگذار اسمش رو بگذاریم بسیجیسم. (البته بسیج کجا و این اراجیف کجا) یکی از دوستای من حرف خیلی نابی می زد. ما ها قبل از این که وارد بسیج بشیم هیچ وقت یک زندگی با آرمان رو تجربه نکرده بودیم. زندگی که ...... همه چیز رو مشخص می کنه بصورت ناخودآگاه و نه از روی اجبار. از مسائل روز مره بگیر مثل طرز لباس پوشیدن، مو، حرف زدن و حتی راه رفتن و البته مسائل بزرگتر مثل درس خوندن، موضع گیری های سیاسی، طرز فکر، ارتباط با خدا و خیلی چیز های دیگه. یادمه حاج آقای طیبیان یکی از سخنرانای هیئت مون همیشه حرفی که می زنه می گه: ما وقت نداریم! ما توی همه چیز باید اول باشیم. توی درس خوندن توی کار فرهنگی توی کار های علمی ما باید همیشه بسیجی وار کار کنیم.

به نظرم یکی از زیباترین کلمه های دنیا بسیجی وارِ. بسیجی وار یعنی یک جوان در عین بی تجربگی و تازه کاری باید همه فن حریف باشد در همه ی زمینه ها. البته به قول رهبر عزیزمون: بسیجی یعنی علی (ع) که تمامش وقف اسلام بود.

پس اگه والدین بچه ها می خوان بدونند که توی پایگاه ها به بچه هاشون چی یاد می دن جوابش اینه. توی بچه ها پایگاه ها بچه ها یاد می گیرن که با آرمان زندگی کنند. یاد می گیرن مسئولیت پذیر شن. یاد می گیرن که چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنن. بچه ها اهمیت کار فرهنگی توی پایگاه را درک می کنن. بچه ها یاد می گیرن چطور مثل شهدا توی مسائل دینی و سیاسی و همه چیزشون شاگرد اول بشن. بله بسیج مدرسه ی عش است. اهمیتش کمتر از مدرسه و دانشگاه نیست. شما کدوم ارگان را سراغ دارید که این همه مسائل رو به بچه های مردم یاد بده.

یادمه یک نفر به ما می گفت شما ادای شهدا رو در می یارید فقط بلدید یک چفیه گردنتون بندازید و شلوار پلنگی پاتون کنید و همش شعارای اونا رو بدید.

بله، ما ادای اونا رو در میاریم و سعی می کنیم مثل اونا باشیم، افتخار می کنیم و آنقدر شعار می دهیم تا شعور بشه.

خلاصه کنم هیچ وقت نباید با دیدی محدود به ارگان عظیمی مثل بسییج نگاه کرد. آدم می تونه هر جای دنیا مشغول هر کاری باشه اما بسیجی بمونه و به نظر من بزرگترین و بهترین مدرسه ی انسان ساز دنیا بسیج است و لاغیر ...


 


نویسنده : واحد نشریه » ساعت 12:12 عصر روز 90/11/3

 
 



                                                                                     بسم رب الشهدا و الصدیقین


روز اولی بود که توی پایگاه محلمون ثبت نام کرده بودم. از فضاش خیلی خوشم می­آمد. بیش تر از شور و حال بچه­ها، از برنامه های تفریحی و مذهبی و ... .

یادمه وقتی داشتم فرم عادی رو پر می­کردم، مسئول ثبت نام ازم پرسید: "می­خواهی در کدام واحد ثبت نام بکنی؟" با کمی مکث گفتم: "چه واحد هایی دارید" چند تا واحد رو گفت تا رسید به واحد گشت. ما هم که اصولا از کودکی ارادت خاصی به دنیای گنگستری داشتیم فورا گفتم: "آقا مارو توی همین واحد ثبت نام کن." از پایگاه زدم بیرون و کلی کیفور شده بودم و با خودم گفتم: "ای بابا ماه م واسه خودمون بسیجی شدیم و اومدیم قاطی شتر مرغا!" دوشنبه ها شب گشت بود. اون شب بعد از رفتن به مسجد (تف به ریا) به پایگاه رفتم. وقتی رفتم داخل ماتم برد. شب نسبتا شلوغی بود ولی همه چند تا چند تا در گروه یا واحد خودشون مشغول کار و فعالیّت بودن و وقت برای سر خاراندن هم نداشتن. آخه ما دوست نداریم اینطور باشیم که کارشان بازی پینگ پونگ و فوتبال دستی است و یا در حال نقد و بررسی سریال ها هستن (که فکر کنم در این زمینه متخصص هم شده باشند) نیست و تفاوتش از عرش تا موکت است. خلاصه پس از وارد شدن، ابتدا مقداری ساعت نوش جان کردیم و نشستیم کنار بچه های گشت. همه من رو تحویل گرفتن و من هم خودم رو معرفی کردم.

ادامه مطلب...

 

خواندنی ها
نویسنده : واحد نشریه » ساعت 12:13 صبح روز 90/9/14